روزی هم سفارش بدهیم همچین. بنشینیم دوطرف میز چوبی فکستنی. دستپخت سوخته مهرطعم تو را بخوریم. هی خاطره شخم بزنیم، نوستالژی قرقره کنیم. دم بدهیم به گله از دنیا برِ دوست، شاید دردش کم شود. بعد شروع کنی، ساکت شوم. آنجا که صدایت به روغن سوزی افتاد، شتر نیستم لابد. حواسم هست که وقت درآوردن بطری خاک گرفته ته گنجه است، تا که این لحظه ها رد شود.
سبک که شدیم، بنشینیم بر زمینش، خنکای موزاییک، پای دیوار، سر بر شانه ات، به یک آتش سیگاری بکشیم.

ها، روزی هم بیاید همچین کنیم
ور دل هم ...


عکس از  sophie davidson در فلیکر
پیداشده توسط خانوم آ. میم در فیسبوک