اینان که هر بهار عیدی اند از برای ما
حوّل حالشان الی هرچه دل هاشان خواست

عکسی هست از رامین و آیدا، و دیگر عکسی از این دو خوب در کنار فروغ زیبا. نگاهم، حواسم، خیالم همه، جا مانده بر این دو لحظه. هر روز بارها و بارها می آیم و در مقابلشان می ایستم و زمان از دستم می رود. شروع می کنم در خیالم تمام لحظات آن شب و آن جمع یاران را از نو ساختن، آن حرف های دلی را. که حتمن از دل می آمده اند و بر دل می نشسته اند. دلم می گوید خلوت انسی بوده و در فراز کرده اند، بلاشک ... و بعد چه ها می توان گفت از این نگاه هاشان که از جایی دیگر، از ما بهتر می آید و به دوردست ها می رود، آن چشم ها که همیشه انگار کوله باری حرف ناگفته درعمقشان پنهان است، و بعد، و بعد آن لبخندهای محو ... باید گفت از اینها.

تماشای خوبان در آن لحظه ها که دلشان می خندد، یعنی این دنیا هنوز جای خوبیست ...
و من می دانم چه خوشبختی یست در میان آنان بودن. اینان که خوبانند.

امکان دنیال کردن بزرگان دیار وبلاگ ها در فیسبوک به یقین بهترین اتفاقی بوده که در ماه ها و شاید حتا سال های اخیر برایم افتاده.
از آن بالا کسی مرا نگاه کرد. و من آنان را یافتم. و این امسال را که هیچ، عیدی سال بعد و بعدترِ این را هم بس!

بزرگمرد ازلی و ابدیِ دیار المپ، آقای لانگ شات یگانه، میرزای عزیز ما، جناب آقای شاهد قدسی، بانوی نازنین پیاده رو، آیداخانم کارپه دیم، فروغ خاتون زیبا، جناب آزرمِ شمال از شمال غربی، سیبستان، خوابگرد، حضور خلوت انس، خانم کوکا، مهدی خان عزیز سکوت سنگین، آقای گلمکانی ما، جناب توکای مقدس، جناب رضا قاسمیِ گرداننده دوات، آقای جاهدِ خشت و آینه، خورشید خانوم، سرزمین رویایی، آقای دفترهای سپید بیگناهی، خانم اسپات لایت، منصفانه، مسعوده خانم هاشمی، جناب حسین وحدانی، بهناز میم و همگان دیگر

اینان که بهترینان اند از هرکه هست و نیست

بهارشان به دل
دلشان باغ نارنگی
.
.
.
خطوط ثلاثه آخر از (+) و (+) بهاریه جناب پورج خان قربانی عزیز. که چه دلمان هم تنگ بهاریه هاشان است. ای بابا، اصلن دست گذاشته شد روی دلمان، غصه دار شدیم. پاقدمِ این بهار...